معنی مسجدی در بندرعباس
حل جدول
گله داری
بندرعباس
مرکز استان هرمزگان
ییلاق بندرعباس
گنو
اثر دیدنی بندرعباس
موزه آب
پل تاریخی بندرعباس
لاتیدان
پل تاریخی بندرعباس
لاتیدان
نام قدیم بندرعباس
گمبرون
اثر مذهبی بندرعباس
مسجد ناصری
غذای محلی بندرعباس
هواری
غذای سنتی بندرعباس
هواری
لغت نامه دهخدا
بندرعباس. [ب َ دَ رِ ع َب ْ با] (اِخ) بندری است که در کنار تنگه ٔ هرمز، خلیج فارس را به بحر عمان متصل میسازد و آن تا زمان اخراج پرتغالیها بدست شاه عباس کبیر بنام «گمبرون » خوانده میشد. از آن پس بنام عباسی و بندرعباس معروف شد. و با ترقی بندربوشهر بتدریج از اهمیت آن کاسته گردید. شهرستان بندرعباس جزو استان [کرمان] میباشد و جمعیت آن 11000 تن است. (فرهنگ فارسی معین). یکی از شهرستانهای استان هشت کشور است، سازمان شهرستان بندرعباس از بخشهای زیر تشکیل شده است: بخش مرکزی، شامل دهستانهای ایسین، فین، خمیر، شمیل. بخش سعادت آباد؛ شامل دهستان های سیاهو، احمدی، فارغان، طارم، دردگاه. بخش میناب، شامل دهستانهای رودان، رودخانه، سیریک، دهو، بهمنی، شهوار، پائین شهر، حومه. بخش قشم، جزایر قشم، هرمز، لارک وهنگام. بخش جاسک، شامل دهستان حومه و دهستان گایریک. جمعیت کل 5 بخش که از 639 آبادی تشکیل شده، در حدود 201159 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
مسجدی
مسجدی. [م َ ج ِ](ص نسبی) منسوب به مسجد. مربوط به مسجد. رجوع به مسجد شود. || عابد. زاهد. متعبد. پارسا. آنکه اعتکاف مساجد یا نماز به جماعت کند:
گفتم همی چه گوئی ای حیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی.
عسجدی.
مسجدیی بسته ٔ آفات شد
معتکف کوی خرابات شد.
نظامی.
مترادف و متضاد زبان فارسی
نمازخوان، مسجدرو، اهل مسجد، مربوط به مسجد، زاهد، عبادتکار، مومن
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
710